کد مطلب:93768 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:435

درمان طلبیدن از قرآن











22- و یستثیرون به دواء دائهم.

ترجمه: و پرهیزگاران درمان دردهای خود را از قرآن می گیرند.

شرح: از توضیحاتی كه داده شد، روشن می شود همچنانكه درد حزن متقیان بواسطه تلاوت قرآن تشدید می شود، دوای آن هم از قرآن به دست می آید، اگر حزن آنها از عواقب امور و جهل به آن باشد، با خواندن قرآن نور امید هر چه بیشتر در قلب آنها تجلی كرده و هر چه بیشتر تلاش می كنند، و بهره برمی گیرند، و اگر حزن آنها بواسطه دوری و عدم وصال به محبوب باشد، قرآن به عنوان نامه ای امید بخش و نوید دهنده در راه رسیدن به این وصال است، در آیات متعددی سخن از رضوان و لقاء الهی است به نحوی كه خوانندگان مومن می یابند. (یرونهم بعیدا و نریه قریبا) یعنی كافران و منافقان رسیدن به رضوان و نعم و لقاء الهی را دور می پندارند، و ما قریب می دانیم.

آیات قرآن كه ساكت و ساكن در بین الدفتین (دو جلد آن) قرار دارد، به منزله داروخانه بسیار عظیمی است، كه هر بیماری به مقتضای ظرفیت علمی خود

[صفحه 468]

می تواند توشه برگیرد، اگر این بیمار عالم باشد و ظرفیت متناسبی برای برداشت دارو داشته باشد، بسیار استفاده می كند، هر چه علم و وسیله برداشت بیشتر باشد، بیشتر برمی دارد، و طبیعی است كه: فرق است بین بیمار عالم و بیمار بی سواد و بدون اطلاع كه نیاز به دارو دارد، ولی متحیر است چه بردارد، و با چه كمیت و كیفیتی استفاده كند، اگر عاقل باشد دست نمی زند زیرا چه بسا خوردن داروئی از روی جهل همان به دنبال آمدن مرگ همان. و نیز فرق است، بین بیمار عالمی كه دست ندارد تا داروئی برگیرد، یا بیمار عالمی كه علاوه بر اینكه دست دارد زنبیلی هم برای جمع كردن داروهای مفید دارد.

پس روشن شد كه نعمت دارو فراهم است، فقط بیمار عالمی با وسیله حمل لازم است، تا به درون این داروخانه رود، و از داروها طرفی بندد، این در صورتی است كه بیمار عالم باشد، اما اگر جاهل باشد نیاز به داروشناس دارد، كه: در این داروخانه هم موجود است، و آن ائمه معصومین و هادیان دستگاه الهی است، كه داروهای مختلف را برای هر دردی معرفی می كنند.

بنابراین می توان فرقهائی بین قرآن (داروخانه الهی) با داروخانه های متعارف قائل شد، و درباره ویژگیهای داروخانه الهی چنین گفت:

1- داروخانه ی الهی در دسترس هر فردی است و اگر نباشد براحتی قابل تهیه است، به خلاف داروخانه های متعارف.

2- داروخانه الهی به روی هر مریضی باز است، و هیچوقت بسته نیست.

3- هر مریض عالمی حق ورود و برداشت دارو در داروخانه الهی را دارد به خلاف داروخانه های معمولی.

4- بیمار در داروخانه الهی بدون معطلی می تواند دارو تحویل گیرد.

5- در داروخانه الهی هرگونه داروئی یافت می شود و هرگز جواب رد به بیمار داده نمی شود.

[صفحه 469]

6- داروخانه الهی بدون هیچ منتی دارو تحویل می دهد.

7- در داروخانه الهی در قبال گرفتن دارو پولی پرداخت نمی شود.

8- در داروخانه الهی به هیچ وجه داروی اشتباهی تحویل داده نمی شود.

9- داروهای داروخانه الهی بدون شك در صورت تشخیص دقیق آنها و بكارگیری لازم، بیماری را بهبود می بخشد ولی داروهای داروخانه های متعارف كه دكتر تجویز می كند، ممكن است در اثر فهم ناقص او موثر واقع نشود یا تاثیر كامل و كافی برای ریشه كن كردن بیماری را نداشته باشد.

10- داروهای داروخانه الهی به موازات بهبودی بیمار اثر سوئی ندارد در حالی كه همه اطباء متخصص تصریح می كنند كه داروهای ما حتی یك آسپرین و مسكن ساده گرچه درد را تسكین می دهد، ولی بر دستگاه گوارش و دیگر اعضاء تاثیر سوء می گذارد.

درباره درد و درمان در ذیل فراز (مشیهم التواضع) مطالبی به عرض رسید، و حال نكاتی دیگر متذكر می شویم: در قرآن از طرفی اشاره به مرض جسمی و روحی شده، و از طرفی اشاره به شفاء جسمی و روحی. در قرآن 10 مرتبه كلمه مریض كه منظور مریض جسمی است استعمال شده، كه دو نمونه آنرا ذكر می كنیم:

1- (فمن كان مریضا او علی سفر فعده من ایام اخر)[1] - خداوند متعال در این آیه روزه را بر همه مكلفین واجب كرده، مگر اینكه كسی مریض یا در سفر باشد كه او باید در صورت بهبودی و در حضر (یعنی در وقت حضور در وطن) قضاء آنرا بجا آورد.

2- (لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج»[2] در مورد افراد نابینا و لنگ و مریض كه قادر به جنگ كردن و به جهاد رفتن

[صفحه 470]

نیستند، می فرماید كه هیچ حرجی و مشكله ای بر آنها نیست.

و اما در مورد مرض روحی بسیار استعمال شده، و 12 مرتبه (فی قلوبهم مرض) یك مرتبه (فی قلبه مرض) كه مجموعا 13 مرتبه می شود، در قرآن استعمال شده است، خطاب این آیات معمولا به منافقین و شهوت پرستان است، در اینجا هم سه نمونه ذكر می كنیم:

1- در آیات اول سوره بقره كه حالات منافقین را بیان می كند، چنین می خوانیم: (فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا) آدم منافق انسان سالمی نیست، او بیمار دل است، خداوند انسان را بر فطرت واحد یگانه پرستی و یكرنگی آفریده، و كسی كه شخصیت دوگانه پیدا كند، و هر وقتی به سوئی متمایل شود، و منافقانه عمل كند این انسان از فطرت سلیم خود به سقیم و از صحت به بیماری افتاده است، چنانكه طبیعت سالم انسانی این است، كه: با دو چشم خدادادی یك چیز را آنطوری كه هست ببیند، پس اگر دوبین (لوچ) شد از مسیر صحت به مسیر بیماری و از طبیعت سالم به غیر سالم روی آورده است، انسان در مسیر زندگی خود چنانكه بر فطرت واحد آفریده شده باید به سوی مقصدی واحد كه خداوند واحد است، حركت كند و رضای او را در نظر داشته باشد، اگر این فطرت دستخوش حوادث گردیده، و از وحدت به اثنینیت (دوگانگی) رسید، مسلما هدف واحد او هم به وحدت خود ثابت نبوده، و هدفش ارضاء دو گروه است، نه خداوند یگانه. اگر در توحید ذاتی و صفاتی و عبادی مشرك نباشد (چنانكه منافقین صدر اسلام بودند) مسلما در توحید افعالی مشرك و ثنوی است، یعنی معتقد است كه كارهای او باید از طریق این دو گروهی باشد، كه طالب رضای آنها است، و اگر رضایت آنها جلب نشود امور او بر زمین می ماند، پس دوگانه پرست در افعال است (ثنویه در افعال) و چه مرضی از این بالاتر.

2- درباره منافقین و شهوت پرستان در سوره احزاب می خوانیم: (یا نساء

[صفحه 471]

النبی لستن كاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا) (ای زنان پیغمبر! شما مانند یكی از زنان دیگر نیستید، اگر خدا ترس و پرهیزگار شدید، پس با نرمی و نازكی سخن نگوئید، كه كسی كه در قلبش مرض است به شما طمع می كند، بلكه متین و درست سخن گوئید).[3].

همچنین در همین سوره می فرماید: (لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینك بهم ثم لا یجارونك فیها الا قلیلا) (اگر منافقین و آنانكه در دلهایشان مرض است و همچنین شایعه پراكنان دست از كارهایشان برندارند، ما هم تو را بر آنها برانگیزانیم، و مسلط كنیم تا از آن پس جز اندك زمانی در جوار تو زیست نكنند).[4].

در شان نزول این آیه آمده كه: شهوت پرستان و منافقین هنگام شب، موقعی كه زنان مسلمان برای اقامه نماز در مسجد پیامبر حاضر می شدند، در بین راه مزاحم آنها شده، و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار می دادند، در این مواقع این آیات نازل شد.[5].

چنانكه گذشت انسان منافق بیمار است، زیرا قلبی كه با شك و نفاق آمیخته شد، همچون عضوی است كه مورد حمله میكروبها قرار گرفته و بیمار است، و همچون میوه رسیده و لذیذی است كه آفت زده باشد، و نیز انسان شهوت پرستی كه از حالت اعتدال عفاف در اثر افراط به پرتگاه شره و فجور[6] افتاده، بیمار است،

[صفحه 472]

و چه بسا این بیماری به حدی می رسد، كه (جنون جنسی) نامند و امروزه دانشمندان انواع این بیماری را در كتابهای خود توضیح داده اند، كه علاقمندان می توانند به آنجا رجوع نمایند.

طبیعت آدمهای شهوت پرست طوری است كه با كوچكترین سخن تحریك آمیز تحریك می شود، و چون روح آنها در مقابل این سخنان واكسینه نشده، سریعا متاثر می گردد، و حتی سخنی رقیق از زنی را چراغ سبزی برای آمال شهوی و تسلیم شدن در برابر تمایلات نفسانی خود، می دانند باید از حالات آنها عبرت گرفت، و روح را ایمن كرد، بنابر آنچه گذشت روشن شد، كه هم مرض جسمانی و هم مرض روحانی در قرآن ذكر شده، و حال به سراغ موارد استعمال شفا می رویم: در قرآن چهار مرتبه كلمه «شفاء» استعمال شده است، یك بار به معنی «شفاء جسمی» و سه بار شفاء روحی.

الف- شفاء جسمانی- (یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس) (خارج می شود از شكم زنبور عسل، عسلی كه دارای رنگهای مختلف است، و در آن شفاء مردم است).[7] [8].

[صفحه 476]

ب- شفاء روحانی و باطنی- 1- (قد جائتكم موعظه من ربكم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمه للعالمین) (موعظه و شفائی برای سینه ها و قلبهای شما و هدایت و رحمتی برای عالمیان از طرف پروردگارتان برای شما آمد (و آن قرآن بود)).[9] 2- (و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین) (نازل می كنیم قرآنی را كه شفاء و رحمت برای مومنین است).[10].

3- (قل هو للذین آمنوا هدی و شفاء) (بگوی ای پیامبر برای مومنین كه قرآن هدایت و شفا است)[11] تا به اینجا روشن شد كه قرآن شفاء دردهای بی درمان معنوی و باطنی مومنین است و در مقابل افزاینده بیماری كافرین و منافقین لجوجی است، كه دیگر در برابر سخنان حق خاضع نمی شوند و همچون خفاشانی از نور حقیقت قرآن گریزانند.

ممكن است گفته شود، چرا قرآن شفاء و دوای درد باطنی مومنین است، و افزاینده درد كافرین و ظالمین؟! (و لا یزید الظالمین الا خسارا).

در جواب گوئیم: قرآن داروئی است كه: با روحهای مستعد دارای ایمان تناسب دارد، و برای اینگونه بیماران مفید است، و امراض چنین بیمارانی را برطرف می كند ولی با روحهای كفار و منافقین و مشركین لجوجی كه قلب آنها سیاه شده تناسب ندارد، بلكه بیماری آنها را تشدید می كند، مثل اینكه بعضی بدنها با پنی سیلین سازگار نیست، و به همین جهت در موقع تزریق تست می كنند، تا ببینند اثر سوء نداشته باشد، همین پنی سیلین در افرادی مفید و نابودكننده میكروب و شفابخش است. همین مطلب در امراض روحی هم هست، قرآن داروئی است كه با ساختار روحی مومنین سازگار است، و لذا شفا حاصل می شود ولی با ساختمان روحی

[صفحه 477]

منافقین و كافرین لجوج نه.

البته قرآن مایه هدایت و شفاء هر بیماری است، كه طالب شفا باشد، گرچه كافر باشد، ولی كافری كه طالب و در جستجوی حقیقت باشد، قرآن آن را هم هدایت كرده و درمانی بر دردهای روحی او است، اما كافر و ظالم و منافقی قابل درمان نیست كه لجاجت كرده و طالب شفا نباشد، چطور طبیب بیماری را درمان كند، كه خود طالب درمان نیست.

قرآن همچون قطرات حیاتبخش باران است كه در باغ لاله روید و در شوره زار خس، گل را طراوتش افزاید و خس و خار را جانگدازی، به قول شاعر:

درختی كه تلخ است اندر سرشت
گرش بر نشانی به باغ بهشت

و از جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب

سرانجام گوهر به كار آورد
همان میوه تلخ بار آورد

درخت وجود آنها گرچه با آب حیات قرآن آبیاری شود چون سرشتی تلخ دارند، آب حیات و گوارا را هم در مسیر بار دادن میوه تلخ مصرف كنند، و لذا باید چنین درختانی از بیخ و بن ریشه كن شوند، نه اینكه بریده شوند. قرآن علاوه بر اینكه دوای درد مومنین است نسخه شفابخشی نیز برای كفار و منافقین و گمگشتگان وادی ضلالت است كه طالب حقیقتند و نمی یابند، در كلمات مولی در نهج البلاغه می خوانیم: «فاستشفوه من ادوائكم و استعینوا به علی لاوائكم فان فیه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغی و الضلال» (از این كتاب بزرگ آسمانی برای بیماریهای خود شفا خواهید، و برای مشكلاتتان كمك گیرید، زیرا در آن، شفاء بزرگترین بیماریهاست و آن كفر و نفاق و جهل و ضلالت است). مولی از چهار مرض

[صفحه 478]

بسیار بزرگ سخن می گوید كه: زندگی دنیا و آخرت را تباه می كند كفر موجب بی هدفی انسان در مسیر زندگی می شود، انسان بی هدف و بی ایمان، انسان تهی و بی وزنی است، كه مثل فضانوردان در فضای زندگی با هر نسیمی به طرفی می روند، اما انسان معتقد به خدا سنگین است، كه بادهای كوه بركن هم او را به حركت در نمی آورد، هر آن دست انسان را گرفته و در آفاق و انفس سیر می دهد، تا با آیات الهی آشنا كند و ایمان را در قلب انسانها رسوخ دهد.

انسان جاهلی را هم كه دچار بیماری (غی)[12] و جهالت شده نجات می دهد، انسان گمشده در وادی (ضلال)[13] و ضلالت را هم از حیرت رهانده و مسیر را به او می نمایاند، نه اینكه فقط راهنماست كه راهبر است، یعنی تا رسیدن به مقصد دست را گرفته و می برد، نه اینكه فقط بگوید راه از این طرف است.

قرآن هم انسان جاهلی را كه از روی اعتقاد فاسد به جهالت و گمراهی افتاده راهنما است، و هم گمراهی را كه از راه صواب منحرف شده، خواه از روی اعتقاد فاسد و خواه بدون اعتقاد فاسد، خواه ضلالت شخص زیاد باشد، به حد كفر، و خواه ضلالت در اعتقادیات و اصول، و خواه ضلالت در احكام و فروع.

اگر سئوال شود چهار بیماری كه مولی در این كلامشان فرموده اند، چگونه

[صفحه 479]

در مورد متقیان صادق است كه در خطبه متقین می فرمایند از قرآن شفا می طلبند در حالی كه پرهیزكار و متقی، هستند نه كافر و نه منافق؟!

در جواب گوئیم: مرضهائی مثل كفر و نفاق و غی و ضلال كه در سر حد كفر باشد، برای آنها نیست، و این كلام مولی شفابخشی قرآن را نسبت به كافرین بیان می كند، (البته در صورتی كه خود در صدد شفاخواهی باشند) علاوه بر اینكه متقیان برای عدم انحراف و پیشگیری از مبتلا شدن به این امراض باید آن نسخه را مورد عمل قرار دهند، یعنی گرچه مبتلا نشده اند، ولی برای جلوگیری از ابتلاء نیاز به قرآن دارند. و اما حضرت در كلمات دیگری شفابخشی قرآن را برای مطلق امراض كه شامل غیر امراض كفار و منافقین است، بیان فرموده اند.

در جای دیگر از نهج البلاغه می خوانیم: «الا ان فیه علم ما یاتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائكم و نظم ما بینكم» (آگاه باشید كه در آن (قرآن) علم خبرهای آینده و داستان حوادث اقوام گذشته و دوای دردهای شما و نظم زندگی اجتماعی شما است).[14].

در جای دیگر می فرماید: «و علیكم بكتاب الله فانه الحبل المتین و النور المبین و الشفاء النافع و الری الناقع و العصمه للمتمسك و النجاه للمتعلق، لا یعوج فیقام و لا یزیغ فیستعتب و لا تخلقه كثره الرد و ولوج السمع من قال به صدق و من عمل به سبق» (شما را توصیه می كنم به كتاب خداوند كه رشته محكم و روشنائی آشكار و شفای نافع و سیرابی گوارا است، هر كس به آن روی آورد، درامان است، و هر كس به آن چنگ زند نجات یابد، كجی در آن نیست تا نیاز به راست شدن داشته باشد، و خطا نمی كند كه عتاب و ملامت شود و كثره تكرار و زیاد شنیدن آن، آن را كهنه نمی كند، هر كس تكلم به قرآن كرد صادق و هر كس عامل به آن شد گوی

[صفحه 480]

سبقت را از دیگران ربود).[15].

و همچنین فرمود: «تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور، و احسنوا تلاوته فانه انفع القصص»[16] (قرآن را یاد بگیرید كه بهترین كلام است، و در آن تفقه و دقت و تامل كنید، كه بهار قلبها است، (یعنی موجب شكوفائی قلوب است) و بنور آن طلب شفا كنید كه شفای سینه ها و دلها است، و خواندن آنرا نیكو كنید كه بهترین گفتنی و نافع ترین سخن است.[17].

امام سجاد (ع) نیز در یكی از دعاهای صحیفه سجادیه كه در مورد ختم قرآن است، چنین می فرماید: «و جعلته نورا تهتدی من ظلم الظلاله و الجهاله باتباعه و شفاء لمن انصت بفهم التصدیق الی استماعه» (و قرار دادی (ای خداوند متعال) قرآن را به صورت نور كه هدایت جوئیم از ظلمتهای گمراهی و جهل به وسیله پیروی كردن آن، و قرار دادی آن را شفاء و درمان برای كسی كه سكوت كرد برای شنیدنش، آن هم شنیدنی از روی تصدیق و باور نمودن (نه از روی تكذیب و انكار)[18] و این همان نكته ای است كه عرض كردیم، انسان بیمار وقتی بهبودی می یابد كه خود طالب بهبودی باشد.

بهترین دلیل برای شفابخشی قرآن مقایسه وضع اسفبار جاهلیت قبل از اسلام با بعد از اسلام است، دیدیم كه: چگونه عرب جاهلی كه بوئی از انسانیت نبرده بود، و جز خونریزی و خونخواری چیزی به یاد نداشت، با آمدن قرآن و به كار بستن آن و متابعت از طبیب زمان خود پیامبر عظیم الشان اسلام به كجا رسید، به

[صفحه 481]

جائی كه ابرقدرتهای زمان خود را به زانو درآوردند، و امان را از حكومت بزرگ ایران و روم گرفتند، و الان هم می بینیم مسلمانان، امروز در اثر پشت كردن به قرآن و دستورات آن و زیر بار ولایت حاكمان جور رفتن چه بر سرشان آمده، تمام عزتی را كه پیشینیان ما برای ما كسب كرده بودند با دست خود در اثر پشت كردن به قرآن از دست دادیم، و می دهیم.

آری قرآنی كه مایه وحدت در بین عرب جاهلی شد، كنار گذاشتن آن موجب تفرقه و تسلط بیگانگان بر ما و منابع ما گردید، با پشت كردن به قرآن از قوت به ضعف و از علم به جهل و از پیشرفت به واماندگی و از عزت به ذلت روی آوردیم، و آن مجد و عظمت را به تدریج از دست دادیم، و می گوئیم چرا به این روز افتاده ایم؟! ما با دست خود پایگاه مطمئن ایمان را برای خود خراب كردیم و به آنچه باعث اتحاد و وحدت ما بود پشت پا زدیم و گویا دشمنان ما از آن استقبال كردند، گویا قرآن برای دشمنان ما نازل شده بود، كه ندای وحدت آن را شنیدند و در برابر ما همگی جبهه گرفتند، و در نتیجه ما را به خاك سیاه نشاندند آنها كه با شعار همیشه زنده تاریخ كه هرگز كهنه نمی شود، یعنی «تفرقه انداز و حكومت كن» ممالك اسلامی را دچار تشتت كردند، آنها كردند آنچه كه كردند و ما هنوز خوابیم!

آری برادرم تا وقتی قرآن را فقط در طاقچه های خانه ها و در كنار مقابر و مجالس ترحیم و در موقع خطبه عقد و انتقال از منزلی به منزل دیگر و در وقت مسافرت رفتن به كار گیریم، وضع به همین منوال است، و باید از بیماری فردی و اجتماعی بنالیم، واقعا شرم آور است كه با قرآن چنین كردیم و با چه روئی در قیامت به محضر رسول گرامی و قرآن عزیز و بالاتر از همه خداوند متعال رویم، آیا به ما نمی گویند هدف از نزول قرآن همین بود كه كردید؟!

قرآن كتاب عدالت، مساوات، آزادی، و حق و خیر است، و در یك جمله كتاب شفای تمام دردها است، درد روحی، اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و غیره، همه امراضی

[صفحه 482]

كه امروزه ما به آنها مبتلا هستیم.

در اینجا بسیار مناسب است روایت جالبی را از امام جواد (ع) ذكر كنم، تا روشن شود چطور در اثر عدم توجه به قرآن خداوند علم قرآن و علاقه به آن را از ملتی می گیرد، و دشمنان را بر سر آنها مسلط می گرداند.

حضرت می فرمایند: «و كل امه قد رفع الله عنهم علم الكتاب حین نبذوه و ولاهم عدوهم حین تولوه و كان نبذهم الكتاب ان اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم یروونه و لا یرعونه و الجهال یعجبهم حفظهم للروایه و العلماء یحزنهم تركهم للرعایه» (هر امتی كه خداوند علم قرآن را از آنها برداشت وقتی بود كه خود قرآن را ترك كردند و هر امتی كه خداوند بر آنها دشمنانشان را مسلط كرد وقتی بود كه خود زیر سلطه دشمن رفتن را قبول كردند، و ترك كردن و كنار گذاشتن آنها قرآن را به این صورت بود كه حروف و كلمات و الفاظ قرآن را حفظ می كردند، ولی حدود و احكام آن را تحریف می كردند، روایت قرآن می كردند، ولی مراعات آن نمی كردند، نادانان حفظ قرآن را برای روایت كردن آن ترجیح می دادند و علماء از اینكه ترك رعایت قرآن می شود محزون و غمگین می شدند.[19].

با توجه به این روایت، حركت قهقرائی امت اسلامی و به عقب برگشتن آنها كاملا روشن می شود و چقدر دقیق منطبق بر این زمان می شود، كه می بینیم در كشورهائی مثل حجاز و عراق و مصر حفظ الفاظ قرآن بسیار مورد توجه است، به طوری كه بچه های كوچك مبادرت به حفظ قرآن می كنند، در حالی كه احكام آن مراعات نمی شود، و در كنار این عدم رعایت، علمای راستین محزونند، و خون دل می خورند، با چشمی گریان و دلی پر خون نظاره گر این اوضاع هستند، و كاری از دست آنها ساخته نیست، آنقدر كه به صورت زیبا و تجوید قرآن توجه می شود، به

[صفحه 483]

تفسیر و بیان احكام توجه نمی شود، و این نقشه ای بود كه بعد از به انحراف كشیدن خط امامت بعد از پیامبر كشیده شد، و تا حال ادامه دارد، این سیاست شومی بود كه بعد از پیامبر ریخته شد كه قرآن خوانده شود ولی تفسیر نشود. به امید روزی كه به هوش آئیم و برای رفع همه دردها و خصوصا درد و تفرقه و نفاق به سراغ قرآن رویم، كه آن ریسمان محكمی است كه مامور چنگ زدن به آنیم (و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا) مرحوم الهی این نغمه سرای باغ عشق و عرفان در ذیل چند فراز گذشته (تالین لا جزاء القرآن یرتلونه ترتیلا یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم) چنین گوید.

همه شب تا سحر آن عشقبازان
ز شوق دوست چون شمع گدازان

كنند اجزاء قرآن را تلاوت
به ترتیب و تفكر وز درایت

كز آن خواندن غمین گردد دل پاك
غمی كان در نشاط آرد نه افلاك

كنند از فكر در آیات قرآن
هزاران درد جان خویش درمان

كتاب عشق قرآن است دریاب
صحیفه سر سبحانست دریاب

[صفحه 484]

برو گر عاشقی این دفتر آموز
زنور دانش آن دل بیفروز

كز این دانش نه دانش های دیگر
توان گشتن به كوی دوست رهبر

كزین دانش رهی از خود پرستی
بیاموزی رموز عشق و مستی

كز این جام الستی گر كنی نوش
خودی گردد ز سرمستی فراموش

بسوزی خودپرستی و خودی را
بیفروزی چراغ بیخودی را

هر آن دانش كه ناز و نخوت آرد
فزون در دل هوا و شهوت آرد

كجا درمان درد خود پرستی است
كجا آن می ز صهبای الستی است

می ای كان عقل را هشیار سازد
دل از خواب هوس بیدار سازد

[صفحه 485]

فزاید مستیش هشیاری دل
زداید دارویش بیماری دل

روان هشیار و دل پر نور سازد
غرور و مستی از جان دور سازد

می شیرین پاك آسمانی است
ز قرآن جو كه تاك آسمانی است

كتاب سر لاریبی است قرآن
ظهور شاهد غیبی است قرآن

شهود غیبی و غیب شهودی است
صعود قوسی و قوس صعودی است

خوشا آنان كه شب زین دفتر عشق
همی خوانند نام دلبر عشق

خوشا آنانكه هر شب تا سحرگاه
بدین خوش نغمه از دل بركشند آه

تو هم زین داستان عشق فرمان
(الهی) ساز، درد خویش درمان

[صفحه 487]


صفحه 468، 469، 470، 471، 472، 476، 477، 478، 479، 480، 481، 482، 483، 484، 485، 487.








    1. البقره آیه 184.
    2. النور آیه 61.
    3. الاحزاب آیه 32.
    4. الاحزاب آیه 60.
    5. تفسیر علی بن ابراهیم طبق نقل نورالثقلین جلد 4 صفحه 307- تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 426.
    6. در ذیل فراز (و انفسهم عفیفه) ذكر شد كه حالت تعادل قوه شهویه عفت و حالت افراط آن شره یا فجور و حالت تفریط آن خود است.
    7. النحل آیه 69 دو آیه كه آیه 68 و 69 سوره النحل باشد در مورد زنبور عسل است و تمامی دو آیه چنین است: (و اوحی ربك الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون ثم كلی من كل الثمرات فاسلكی سبل ربك ذللا یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس ان فی ذلك لایه لقوم یتفكرون).

      (پروردگار تو به زنبور عسل وحی (الهام غریزی) فرستاد كه از كوهها و درختان و داربستهائی كه مردم می سازند خانه هائی برگزین سپس از تمام ثمرات تناول كن و راههائی را كه پروردگارت برای تو تعیین كرده براحتی بپیما، از درون شكم آنها نوشیدنی خاصی خارج می شود، به رنگهای مختلف كه در آن شفای مردم است در این امر نشانه روشنی است برای جمعیتی كه اهل فكرند).

    8. در اینجا مناسب دیدم نكاتی بسیار جالب درباره عسل و زنبور عسل متذكر شوم. 1- عسل از چه ساخته می شود- زنبور عسل معمولا از ماده قندی مخصوصی كه بن و بیخ گلها است استفاده می كند، ولی زنبور شناسان می گویند: احیانا از تخمدان گلها و دمبرگها و میوه ها نیز استفاده می كنند و لذا قرآن می فرماید: (من كل الثمرات) یعنی از همه میوه ها.

      جمله عجیبی كه از «موریس مترلینگ» دانشمند زیست شناس نقل شده، اهمیت این تعبیر قرآن را آشكار می كند او می گوید: «همین امروز اگر زنبور عسل (اعم از وحشی و اهلی) از بین برود یكصد هزار نوع از گیاها و گلها و میوه های ما از بین خواهد رفت، و از كجا كه اصولا تمدن ما از بین نرود» (اولین دانشگاه جلد 5 صفحه 55.) مراد او این است كه زنبورهای عسل در جا به جا كردن گرده های نر و بارور كردن گیاهان ماده و به دنبال آن پرورش میوه ها بسیار سهم عظیمی دارند، كه بعضی از دانشمندان این عمل آنها را از عسل سازی آنها مهمتر می دانند.

      2- راههای مطمئن و رام- قرآن می گوید خداوند به زنبور عسل وحی و الهام كرد كه (فاسلكی سبل ربك) (در جاده های پروردگارت كه رام و تسلیم تو است گام بردار) زنبورشناسان با مطالعاتی دریافته اند كه: صبحگاهان زنبورهائی كه مامور شناسائی گلها هستند، از كندو خارج شده، و مناطق پر گل را كشف كرده، و به كندو باز می گردند، و حتی سمت و جهت و فاصله محل را دقیقا به دیگران اطلاع می دهند، زنبورها برای گمراه نشدن، مناطق را با پراكندن بوهای مختلف نشانه گذاری می كنند، به طوری كه امكان سرگردانی نیست و احتمالا آیه اشاره به این مطلب دارد.

      3- عسل در كجا ساخته می شود- شاید هنوز بسیاری فكر كنند زنبور عسل، شیره گلها را مكیده و در دهان خود جمع و در كندو ذخیره می كند در حالی كه چنین نیست، بلكه شیره گل را به بعضی از حفره های درون خود كه زنبورشناسان چینه دان گویند می فرستد، و در آنجا كه حكم یك كارخانه كوچك مواد شیمیائی را دارد، تغییر و تحولهای مختلفی پیدا كرده و شهد گلها به عسل تبدیل گردیده و مجددا زنبور آن عسل را از بدن خود خارج می كند. عجیب این كه سوره نحل از سوره های مكی است و در منطقه مكه نه گل و گیاهی وجود دارد، و نه زنبورهای عسل ولی قرآن با این ظرافت از آنها سخن می گوید، (یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه). 4- رنگهای مختلف عسل- رنگ عسل بر حسب آنكه زنبور بر چه گل و ثمره ای نشسته، متفاوت است، به همین جهت در پاره ای از موارد قهوه ای تیره، گاهی نقره ای سفید، گاه بی رنگ، گاه زرد رنگ، گاه شفاف زمانی تیره، گاه زرد طلائی، گاه خرمائی و حتی گاهی مایل به سیاهی است، این تنوع رنگها علاوه بر گویائی تنوع سرچشمه ی عسلها، گویای تنوع ذوقها و سلیقه های مردم است، زیرا امروزه ثابت شده كه رنگ غذا در تحریك اشتهای انسان بسیار موثر است، قدیمی ها نیز گویا این مسئله روانی را درك كرده بودند كه به غذاهای خود زعفران، زردچوبه و مواد رنگی دیگر می زدند، تا از طرق بصری نیز میهمانها را بر سر اشتها درآورند در كتب غذاشناسی هم بر این مطلب تاكید شده است.

      5- عسل ماده ای شفابخش- می دانیم بسیاری از داروهای اساسی در گیاهان نهفته است، كه بسیاری از آنها هنوز برای ما ناشناخته است، دانشمندان می گویند: زنبور عسل چنان دقتی در مكیدن شیره گیاهان دارد كه مواد داروئی در آنها را نیز جذب كرده، و به طور زنده در عسل حفظ می كند، دانشمندان برای عسل خواص بسیار زیادی گفته اند كه: هم جنبه درمانی و هم پیشگیری و نیروبخشی دارد و برای نمونه به آنها اشاره ای می كنیم: 1- عسل زود جذب خون شده و به همین جهت نیرو بخش و در خونسازی موثر است 2- عسل از ایجاد عفونت در معده و روده جلوگیری می كند 3- عسل برطرف كننده یبوست است 4- عسل برای افرادی كه دیر بخواب می روند موثر است (مشروط بر اینكه نوشیده شود زیرا زیادی آن خواب را كم می كند) 5- عسل برای رفع خستگی و فشردگی عضلات موثر است 6- عسل اگر به زنان باردار داده شود، شبكه عصبی فرزند آنها قوی خواهد شد 7- عسل میزان كلسیم خون را بالا می برد 8- عسل برای كسانی كه دستگاه گوارش آنها ضعیف است موثر است خصوصا كه به نفخ شكم مبتلا باشند 9- عسل به علت سرعت جذب آن، انرژی زا و ترمیم قوا می كند 10- عسل در تقویت قلب موثر است 11- عسل برای درمان بیماریهای ریوی كمك كننده خوبی است 12- عسل به خاطر خاصیت میكرب كشی اش برای مبتلایان به اسهال مفید است 13- عسل در درمان زخم معده و اثنی عشر عامل موثری شمرده شده است 14- عسل به عنوان معالج رماتیسم، نقصان قوه نمو عضلات و ناراحتیهای عصبی شناخته شده است 15- عسل در رفع سرفه و صاف شدن صدا موثر است.

      این نمونه ای از خواص درمانی عسل بود، علاوه بر این از عسل برای ساختن داروهای لطافت پوست و زیبائی صورت، طول عمر، ورم دهان و زبان، ورم چشم، خستگی و ترك خوردگی پوست و مانند آن استفاده می كنند.

      مواد و ویتامینهای موجود در عسل بسیار است، از مواد معدنی می توان: آهن، فسفر، پتاسیم، ید، منیزیم، سرب، مس، سولفور، نیكل، روی و سدیم را برای نمونه نام برد، از مواد آلی نیز می توان: صمغ، پولن، اسیدلاكتیك، اسیدفورمیك، اسید سیتریك، اسید تاتاریك و روغنهای معطر و از ویتامینها می توان ویتامینهای ششگانه (آ- ب- ث- د- كا- ا) را نام برد، بعضی نیز قائل بوجود ویتامین (پ ب) در عسل هستند و باید با صراحت گفت عسل در خدمت درمان بهداشت و زیبائی انسانها است. در روایات اسلامی نیز بر روی خاصیت درمانی عسل تكیه شده است، در روایات متعددی از علی (ع) و امام صادق (ع) و بعضی دیگر از معصومین نقل شده كه فرمودند: «ما اشتشفی الناس بمثل العسل» (مردم به چیزی مانند عسل استشفاء نمی كنند) و در تعبیری دیگر فرمودند: «لم یستشف مریض بمثل شربه عسل» (هیچ بیماری به مانند شربت عسل درمان نكرده است) در تعبیری دیگر آمده «العسل شفاء» (عسل درمان است) (این روایات و روایات دیگری را می توانید در جلد 17 وسائل الشیعه صفحه 73 تا 75 مطالعه كنید.) در احادیث، عسل برای درمان دل درد نیز توصیه شده است از پیامبر گرامی روایت شده كه فرمود: «من شرب العسل فی كل شهر مره یرید ما جاء به القرآن عوفی من سبع و سبعین داء» (كسی كه (لااقل) هر ماه یكبار عسل بنوشد و شفائی را كه قرآن از آن یاد كرده بطلبد، خدا او را از 77 نوع بیماری شفا می بخشد). (سفینه البحار جلد 2 صفحه 190.) البته از آنجا كه هر حكم عامی، موارد استثنائی هم دارد، در موارد نادری عسل مورد نهی قرار گرفته است. 6- تلاش زنبور عسل برای انسانها است (للناس)- از نكات جالب كه زنبورشناسان ذكر می كنند این است كه زنبور عسل برای رفع گرسنگی خود، نیاز به دو یا سه گل دارد تا از آنها تغذیه كند در حالی كه در هر ساعت بطور متوسط روی دویست و پنجاه گل نشسته و كیلومترها راه می پیماید، و این همه فعالیت در واقع در راه زندگی انسانها و برای انسانها انجام می گیرد. 7- عدم فاسد شدن عسل- عسل از غذاهائی است كه هرگز فاسد نمی شود و حتی ویتامینهای آن هم به مرور زمان از دست نمی رود، دانشمندان علت این را وجود «پتاسیم» در عسل می دانند كه مانع رشد میكروبها می شود و بعلاوه دارای مقداری مواد ضد عفونی كننده مانند «اسیدفورمیك» است و لذا مصریان قدیم از این خاصیت استفاده كرده و مردگان خود را مومیائی می كردند. 8- نیش زنبور عسل خاصیت درمانی دارد- دانشمندان طبق برنامه ای كه دارند پی برده اند كه نیش زنبور عسل برای بیماریهائی مانند رماتیسم، مالاریا، درد اعصاب و بعضی دیگر از امراض موثر است البته نیش زدن زنبور به عنوان خودكشی محسوب می شود زیرا با نیش زدن می میرد. قابل توجه است كه گزش یك یا چند زنبور معمولا قابل تحمل است ولی گزش دویست تا سیصد عدد زنبور باعث فلج شدن دستگاه تنفسی و احتمالا مرگ است (بحثهای فوق از تفسیر نمونه در ذیل آیه، جلد 11 با استفاده از كتابهای اولین دانشگاه و آخرین پیامبر و «زنبور عسل» نوشته مترلینگ و «شگفتیهای عالم حیوانات» و بعضی كتب دیگر نوشته شد).

    9. یونس آیه 57.
    10. الاسراء آیه 82.
    11. فصلت آیه 44.
    12. (الغی) چنانكه صاحب مفردات گوید عبارت است از جهلی كه از اعتقاد فاسد حاصل شود (جهل یك وقت ناشی از هیچ اعتقادی نیست و یك وقت از اعتقاد فاسد است، این دومی را «غی» نامند «الغی جهل من اعتقاد فاسد و ذلك ان الجهل قد یكون من كون الانسان غیر معتقد اعتقادا لا صالحا و لا فاسدا و قد یكون من اعتقاد شی فاسد و هذا النحو الثانی یقال له الغی» مفردات صفحه 369.
    13. (الضلال) مفردات گوید عبارت است از انحراف از طریق مستقیم و گمراهی، خواه سهوا و خواه عمدا، خواه كم و خواه زیاد «الضلال العدول عن الطریق المستقیم و یضاده الهدایه قال تعالی (فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها) و یقال الضلال لكل عدول عن المنهج عمدا كان او سهوا، یسیرا كان او كثیرا» صفحه 297.
    14. نهج البلاغه خطبه 158 صبحی صالح و 157 فیض.
    15. نهج البلاغه خطبه 156 صبحی صالح و 155 فیض.
    16. قصص (بفتح قاف) مصدر و بمعنی قصه گفتن و قصص (بكسر قاف) جمع قصه و بمعنی قصه ها است.
    17. نهج البلاغه خطبه 110 صبحی صالح و 109 فیض.
    18. صحیفه سجادیه دعای 42.
    19. بحار جلد 78 صفحه 358 چاپ قدیم (در مواعظ امام جواد (ع))- فروع كافی جلد 8 صفحه 53- میزان الحكمه جلد 8 صفحه 85.